مجهول الهویه گمنام، بی نام ونشان، ناشناس، ناشناخت ادامه... گمنام، بی نام ونشان، ناشناس، ناشناخت تصویر مجهول الهویه فرهنگ فارسی عمید
مجهول الهویه مجهول الهویه در فارسی: نا شناس نا شناخت گمنام ناشناس ناشناخت بی نام و نشان گمنام ادامه... مجهول الهویه در فارسی: نا شناس نا شناخت گمنام ناشناس ناشناخت بی نام و نشان گمنام فرهنگ لغت هوشیار
مجهول الهویه ((مَ لُ لْ هُ یِّ)) آن که یا آن چه هویت یا نام و نشان او نامعلوم باشد، ناشناس ادامه... آن که یا آن چه هویت یا نام و نشان او نامعلوم باشد، ناشناس تصویر مجهول الهویه فرهنگ فارسی معین
مجهول الهویه گمنام، ناآشنا، ناشناختهمتضاد: شناخته، شناخته شده، معلوم الحال ادامه... گمنام، ناآشنا، ناشناختهمتضاد: شناخته، شناخته شده، معلوم الحال فرهنگ واژه مترادف متضاد